پست ثابت🍭
های کیوتم🌸به وب💕flower💕 خو اومدی💗
اینجا همه جور پستی میذاریم🌈
آدرس وبلاگ : dreamvrb.blogix.ir
🎵دکمه ها :
کاور های وبلاگ ادامه مطلب🍡
های کیوتم🌸به وب💕flower💕 خو اومدی💗
اینجا همه جور پستی میذاریم🌈
آدرس وبلاگ : dreamvrb.blogix.ir
🎵دکمه ها :
کاور های وبلاگ ادامه مطلب🍡
نام مانهوا : در واقع من واقعی بودم/Actually I Was the Real One
ژانر : #عاشقانه #فانتزی #شوجو #درام #تناسخ
خلاصه داستان:
کیرا برای بدست اوردن توجه و عشق از طرف پدرش سخت تلاش کرد تا یک دختر مطیع و بی نقص باشه.ولی با این حال یک روز،کوزت ظاهر میشه و ادعا میکنه که دختر واقعی دوکه و کیرا به فرض اینکه دختر واقعی دوک نیست اعدام میشه. توی لحظات اخر زندگیش،کوزت زمزمه وار به کیرا میگه"راستش، تو واقعی بودی" کیرا با یاداوری اون کلمات،به گذشته برمیگرده.گرچه که انتقام مهمه،ولی چه فرقی داره که کی واقعی و کی تقلبیه؟ حالا که دوباره شانس زندگی کردن بهش داده شده،میخواد آزادانه و برای خودش زندگی کنه...
👇 جهت دانلود مانهوا در کانال زیر عضو شوید👇
https://rubika.ir/joinc/DBGEHADB0YKISIYERGKYFRWOFGXZIFGS
دلم برایش میسوزد، برای آن فرشته ،فرشتهای که درون یک زندان زیرزمینی حبس شده است. او را بیرحمانه به زنجیر کشیدند و آزادیاش را دزدیدند .به دلیل یک خرافه که میگوید 《اگر فرشتهای در روستا یا شهر خود داشته باشید باعث خوشبختی و نعمت فراوان میشود》آن مردم ظالم او را به این روز انداخته بودند. فرشته همیشه با اندوه بیکرانی که در سینه دارد از پنجره کوچکی که کنار اوست و اندازهاش از کف دستی بیش نیست به دست پرندگانی در آسمان آبی که ابرهای سپید به آن نقش دادهاند پرواز میکند خیره میشود. هر روز آرزو میکند باز بتواند در آسمان زیر پنجههای گرم خورشید پرواز کند. بالهایش، آنها دارند حسشان را از دست میدهند ،دارند کم کم سیاه و تیره میشوند. نکند دیگر نتواند از بال های بلند و لطیفش که در گذشته مانند مرواریدی سپید و درخشان بود استفاده کند. او در آن زندان سنگی و بی روح نمیماند من مطمئنم روزی خواهد رسید که میتواند باز هم از بالای علفزار پرواز کند و از بین ابرها با شادی و خوشحالی گذر کند و همراه با پرندگان آزادانه پرواز کند و صدای خندههایش که نشان از شادی او میداد کل آن منطقه را فرا بگیرد او باز میتواند همانند گذشته به سوی مرتفعترین کوه پرواز کند و به غروب خورشید خندان و آمدن ستارههای چشمک زن که آسمان سیاه را همچون لباسی تزیین میکردند نگاه کند او باز میتواند زمانی که ماه بزرگ و خوش رنگ به آسمان میآید به دو چشم مرواریدیاش خیره شود گویی زمان در آن لحظه متوقف شده و ثانیهها گذر نمیکنند. فرشته فرشته نیز افکار مرا در سر داشت .با این افکار به پیکر بیجانش تکانی داد و با زحمت توانست بر روی زمین سرد دراز بکشد .آن افکار لبخندی بر روی لبهای ترک خورده و رنگ پریدهاش آوردند. با آنکه میدانست هیچگاه به حقیقت تبدیل نمیشوند با این حال باز هم امیدوار بود .بدنش درد میکرد ،خیلی زیاد ،اما بیشتر از زخمهای روی تنش زخمهای عمیق قلبش او را عذاب میدادند، روح او تکه تکه شده بود. فرشته تا آخرین لحظه امیدوار بود که میتواند دوباره طعم آزادی را بچشد و کنار هم نوعان خود بازگردد. امیدوار بود که بعد از این سال ها میتواند به بال های عظیم و دوست داشتنی اش تکانی دهد اما او زیادی خسته بود و نایی برای تکان خوردن نداشت، جانی در پیکر او نمانده بود. فرشته به افکار شیرینش و امیدهایی که هرگز به واقعیت تبدیل نشدهاند لبخند زد و با دنیا برای همیشه خداحافظی کرد. زمانی که چشمان غرق در اشک او بسته شدند روحش آزادانه و با شادی به سوی آسمان بیکران پرواز کرد.هیچ کس علت لبخند فرشته ای را که لحظه به لحظه زندگی اش درد میکشید را نمیدانست و با بهت و تعجب به جسد سرد و بی جان فرشته نگاه میکردند. او به دلیل صدای گریه هایش که نگهبانان زندان را کلافه میکرد از آنان کتک میخورد. فرشته همیشه با آن دو گوی درخشان از پنجره به آسمان نگاه میکرد و من صدای برخورد قطره های اشکش با زمین را میشنیدم. زمانی که به او نگاه میکردم کل درد های وجودش،تمام غم های قلبش را حس میکردم. هیچ از یاد نمیبرم زمانی که چشمان فرشته توان نگه داشتن سنگینی اشک هایش را نداشتند و آن الماس ها از چشمانش بر روی گونه های لطیفش سرازیر میشدند ابر ها با او می گریستند. گفته شده است اکنون نیز هر شب صدای گریه های فرشته از آن زندان زیر زمینی شنیده میشود.
*اینوخودم ننوشتم یکی از دوستام برام فرستاده*
یه نفر اومد یه وبلاگ تو بلاگیکس درست کرده و ادعا میکنه که رزی هست و چون نمیتونه با فن های ایرانیش ارتباط برقرار کنه اومده این وبلاگو ایجاد کرده🙄 من خودم باور نکردم به دو دلیل: 1. رزی فارسی بلد نیست و بلاگیکس هم فارسیه
2.این کاربر سطح تجربه نقرست و نمیتونه فقط با گذاشتن یک پست به این سطح برسه(که یعنی قبلا جای دیگه ای فعالیت داشته)
اینم آدرس وبلاگش:
https://rosessssssssssss.blogix.ir/
فقط اینکه وقتی واردش میشید هشدار لینک مخرب میده.
اینم بگم که من خودم فن بلک پینکم و قصدم شایعه درست کردن نیست.
میخوام سنت رو حدس بزنم😌
1. یک عدد دو رقمی در نظر بگیر. عدد رو منهای یک کن. حصل رو ضرب در 100 کن. عدد بدست امده رو به اضافه سنت کن. حالا به علاوه 9 کن. بعد حاصل رو منهای 1020 کن. حالا عدد رو با 1111 جمع کن.
دورقم سمت راست سنت و دو رقم سمت چپ عددی که انتخاب کردی.🪄
2. شماره کفشت رو ضربدر 100 کن. حالا عدد رو منهای سال تولدت (میلادی) کن. جواب رو به علاوه سال فعلی (2024) کن.
2 رقم آخر میشه سنت.🪄
3. سنت رو ضربدر 7 کن. حالا حاصل رو ضربدر 1443 کن.
سنت سه بار پشت سر هم اومده.🪄
ادامه مطلب
دختری که ماه را نوشید
نویسنده : کلی بارن هیل
ژانر : تخیلی
خلاصه:
هر سال مردم پروتکریت یک نوزاد را به عنوان پیشکش به جادوگری که در جنگل زندگی میکند میدهند تا از تهدید او در امان بمانند. اما بر خلاف تصور مردم این جادوگر که زان نام دارد خیلی مهربان است. یک سال زان به طور اتفاقی به یکی از بچه ها نور ماه داد و آن کودک معمولی پر از جادو شد. زان تصمیم گرفت این دختر را پیش خود نگه دارد و بزرگش کند.....
کتاب قشنگی هست توصیه میکنم بخونید
برگ های کتاب به منزله بال هایی هستند که روح ما را
به عالم نور و روشنایی پرواز می دهند
« ولتر »
ادامه مطلب
بزن ادامه مطلب
روزیروزگاری دختری مهربان به نام شنل قرمزی زندگی میکرد.یک روز شنلقرمزی برای دیدن مادربزرگش به جنگل رفت. وقتی رسید در زد و وارد شد. درکمال تعجب گرگی در تختخواب مادربزرگش خوایده بود.شنلقرمزی گفت:« ای گرگ بدجنس با مادربزرگم چهکار کردی؟؟؟؟» سپس چاقویی از زیر شنلش در آورد و شکم گرگ را سفره کرد. مادربزرگش را از شکم گرگ درآورد وبا گوشت گرگ سوپ لذیذی درست کرد.
«پایان»
نقاشی من از انیمه شیطان کش
چشمای تانجیرو شبیه وزغ شده😁
ادامه مطلب